
چرا اسراییل از اقلیت دروزی حمایت میکند؟
پس از چند روز درگیری شدید میان اسراییل و سوریه، طرفین با تلاشهای دیپلماتیک ایالات متحده به توافق آتشبس شکنندهای دست یافتند.
به گزارش روز نو تام باراک نماینده ویژه امریکا در سوریه بامداد شنبه در پیامی در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق) نوشت که این آتشبس با حمایت واشنگتن و استقبال ترکیه، اردن و دیگر همسایگان سوریه همراه بوده است. پس از اعلام این خبر نیروهای امنیتی وابسته به دولت جولانی برای اجرای آتشبس به منطقه سویداء وارد و با مقاومت عشایر عربی که حاضر به پذیرش این توافق نبودند مواجه شدند. به ادعای رسانهها این گروه توافق آتشبس را گامی در مسیر عادیسازی روابط دمشق با رژیم صهیونیستی ارزیابی کرده و ضمن مخالفت صریح، آن را رد کردهاند.
در همین راستا گروهی از ناظران با اشاره به ادعاهایی که در باب توقف درگیریها مطرح شده مدعیاند چنین آتشبسی حتی در صورت عملیاتی شدن نیز همچنان نمیتواند آرامش پایداری را در منطقه تضمین کند. به ادعای این گروه اسراییل با هدف حمایت از اقلیت دروزی، که روابط قومی و تاریخی خاصی با جامعه دروزی داخل خاک خود دارد، به حملات خود ادامه داده و اجازه نخواهد داد نیروهای نظامی به جنوب دمشق منتقل شوند یا آسیبی به دروزیها برسد.
گروهی دیگر از تحلیلگران، اما بر این باورند به واقع تلآویو در تلاش است تا با حفظ موقعیت استراتژیک خود در جنوب سوریه، از جمله تثبیت «کریدور داوود» مسیری حیاتی از جولان اشغالی تا رود فرات نفوذ منطقهایاش را افزایش دهد و مانع از گسترش حضور نیروهای ایران و متحدانش شود. این ادعاها در شرایطی مطرح است که از سوی دیگر، دولت مرکزی سوریه به رهبری احمد الشرع، که با چالشهای جدی در کنترل کامل کشور مواجه است، تلاش میکند قدرت را در دست بگیرد و با ادغام نیروهای اقلیت در ساختار حکومتی، ثبات نسبی ایجاد کند.
اما ضعف در کنترل واقعی بر نیروهای مسلح و همچنین مقاومت قبایل محلی، مسیر آینده سوریه را بهشدت مبهم ساخته است. چرا که به نظر میرسد خشونتهای اخیر نگرانیها از تجزیه احتمالی سوریه حداقل در بلندمدت را به گزارهای قابل اعتنا بدل کرده است. در همین راستا روزنامه اعتماد با هدف واکاوی ابعاد مختلف تحولات اخیر سوریه و آینده شام در پی درگیریهای خونین این منطقه با علیرضا مجیدی، کارشناس مسائل خاورمیانه گفتوگو کرده است. مجیدی در گفتوگوی اختصاصی با «اعتماد» ضمن اشاره به اینکه درپی تحولات اخیر در سویدا، اسراییل میکوشد با حمایت از اقلیت دروزی از این قوم به عنوان نیروی نیابتی استفاده کند همزمان بر این باور است که سناریوی تجزیه سوریه در کوتاهمدت چندان محتمل نیست. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
طی روزهای اخیر، «سویدا» صحنه درگیریهای خونین میان نیروهای دولتی و اقلیت دروزی بوده؛ تنشی که نهایتا با دخالت ارتش سوریه و متعاقب آن، حملات هوایی اسراییل به اوج رسید. به عنوان سوال نخست، درزویها چه گروهی هستند و چرا اسراییل بر حمایت از این اقلیت متمرکز است؟
دروزیها یک اقلیت بومی عربی-اسلامی در سرزمین شام محسوب میشوند که در چهار کشور لبنان، سوریه، فلسطین اشغالی و اردن پراکندهاند. این قوم در طول چهار قرن گذشته، همواره در معرض سرکوب و فشار قرار داشتهاند؛ چه از سوی امپراتوری عثمانی، چه از سوی جریانهای سلفی، و چه از طرف برخی جوامع مسیحی مارونی. در سوریه، مرکز اصلی تجمع آنها استان السویداء است؛ استانی که حدود ۹۰ درصد جمعیت آن را دروزیها تشکیل میدهند، در حالی که هفتدرصد آنها مسیحی و تنها سهدرصد اهل سنت هستند.
علاوه بر این، در استان قنیطره، بهویژه در مناطق اشغالی جولان، نیز تمرکز قابلتوجهی از دروزیها وجود دارد. در جنوب دمشق نیز، این اقلیت بهصورت پراکنده، مانند مجمعالجزایری در میان اکثریت اهل سنت زندگی میکنند. در این منطقه، شهر «جرمانا» مهمترین کانون تجمع آنان به شمار میرود. اما درباره چرا اسراییل نسبت به دروزیها رویکردی حمایتی اتخاذ کرده است؟ این موضوع چند بُعد دارد: نخست آنکه تجربه تاریخی اسراییل نشان داده است که در میان عربهای ساکن اراضی اشغالی، دروزیها نخستین گروهی بودند که با رژیم صهیونیستی کنار آمدند. در کنار آنها، عربهای مسیحی و مسلمان نیز حضور دارند، همچنین فرقههایی، چون قادیانیه یا احمدیه که گرچه از اسلام منشعب شدهاند و مرکزیتشان در پاکستان است، در اراضی ۱۹۴۸ حضور دارند. اما در میان همه این گروهها، دروزیها بیشترین نزدیکی را با اسراییل دارند. آنها زودتر از دیگران در فرآیند ادغام در ساختار رژیم صهیونیستی حل شدند و امروز نیز همکاری نزدیکی با نهادهای نظامی و امنیتی اسراییل دارند.
نکته دیگر به روابط خویشاوندی بین دروزیهای ساکن سوریه و آنهایی که در فلسطین اشغالی هستند بازمیگردد. میان دروزیهای چهار کشور یادشده، بیشترین قرابت خونی و خانوادگی میان دروزیهای جولان اشغالی و دروزیهای سویداء سوریه وجود دارد. این نزدیکی ریشه در ساختار قبیلهای آنان دارد؛ چنانکه یک قبیله بزرگ در جولان اشغالی، با همان قبیله در استان سویداء پیوند دارد. در اوایل قرن بیستم، در جریان جنگهای داخلی در منطقه «حوران» این قبیله دچار انشعاب شد؛ بخشی از آن به سویداء رفت، بخشی دیگر به جولان و قنیطره آمدند. این دو پاره قبیلهای، که همچنان پیوندهای نزدیک خانوادگی دارند، امروز در دو سوی خط تماس قرار گرفتند، اما خویشاوندیشان محفوظ مانده است.
اسراییل با درک این پیوستگی، و با آگاهی از اینکه دروزیها بیش از دیگر اعراب آمادگی همکاری با آن را دارند، تلاش کرده است با بهرهبرداری از این اشتراکات، این گروه را در سایر مناطق شامات نیز به نیروی نیابتی خود تبدیل کند. از دیگر دلایل توجه اسراییل به دروزیها، ویژگیهای نظامی و اجتماعی این گروه است. دروزیها به عنوان جنگجویانی قوی و منسجم شناخته میشوند. ساختار طایفهای و همبستگی درونی بالایی دارند و همواره به عنوان اقلیتی که در معرض تهدید از سوی طوایف بزرگتر بوده، بقاء خود را در گرو انسجام و دفاع از خویش دیدهاند. اسراییل میپندارد که با حمایت از این گروه، در بلندمدت میتواند آنان را به بخشی از شبکه نفوذ و قدرت منطقهای خود در شامات تبدیل کند.
سویدا از ابتدا به عنوان منطقهای استراتژیک قلمداد میشد و انتظار میرفت به واسطه جاهطلبیهای اسراییل به میدان رویارویی و تنش تبدیل شود، در همین راستا سوال این است، این جغرافیا از منظر استراتژیک و ژئوپلیتیکی چه اهمیتی برای تلآویو دارد؟
اگرچه استان سویدا در سوریه به لحاظ جغرافیایی به شکل مستقیمی به سرزمینهای اشغالی متصل نیست، اما همچنان در کانون توجه راهبردی اسراییل قرار دارد. حمایت تلآویو از این منطقه، دستکم در شرایط کنونی، نمیتواند فراتر از سطح سیاسی و امنیتی باشد. با این حال، اهمیت سویدا برای اسراییل از دو جهت اساسی قابل تبیین است. نخست، بهدلیل حضور جمعیت غالب دروزی در این استان است. پیشتر درباره ویژگیهای دروزیها، پیوندهای خونیشان با دروزیهای جولان، و همکاری تاریخی آنان با اسراییل به تفصیل سخن گفتیم. این پیوستگی اجتماعی، درک تلآویو از قابلیتهای بالقوه آنان برای ایفای نقش نیابتی در منطقه را تقویت کرده است. دومین مولفه، به اهمیت سویدا در طرح ژئوپلیتیکی موسوم به «کریدور داوود» بازمیگردد.
اگر اسراییل بخواهد چنین مسیری را از مرزهای شمالی خود (جولان اشغالی) تا رود فرات پیگیری کند، باید از استان سویدا عبور کند. به تعبیر دقیقتر، اساسا ثقل اصلی این مسیر استان سویدا بوده و با پشتوانه امنیتی ایجاد شده از سویدا میتواند به جنوب بادیهالشام و در ادامه کرانههای رود فرات برسد. اما فراتر از این دو محور، سویدا در بستر ژئوپلیتیکی گستردهتری نیز اهمیت مییابد.
این استان در مجاورت منطقه «بادیهالشام» قرار دارد؛ منطقهای فوقالعاده وسیع، کمجمعیت و بیابانی که از جنوب به استان سویدا میرسد. اگر نقشه را ملاحظه کنید، میبینید مرزهای شمالی و شرقی استان سویدا به منطقه بادیهالشام میرسد. بادیهالشام از نظر منابع طبیعی، از مهمترین نواحی سوریه به شمار میرود. معادن فسفات، لیتیوم، گوگرد و بخش عمده منابع گازی سوریه در این منطقه واقع شدهاند. منابع نفتی سوریه هم بدینترتیب است که بخش مهمی از آن در دو سوی رود فرات در بادیهالشام قرار دارد؛ هرچند بخشی از آن نیز در شمالشرق سوریه و در استان حسکه واقع شدهاند. بهعلاوه، ویژگی جمعیتی خاص این منطقه، که خلوت و بیابانی است، بستر مناسبی برای جولان و استقرار گروههای تروریستی فراهم کرده است؛ پدیدهای که امنیت جنوب سوریه، از جمله استان سویدا را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. در همین منطقه، چندین فرودگاه نظامی هوایی نیز مستقر هستند. بالاخره آخرین مساله، به توزیع نیروهای نظامی در سوریه برمیگردد.
با توجه به مختصات سیاسی- نظامی فعلی سوریه، چنانچه استان سویدا وارد فرآیند اتحاد با سایر بازیگران رقیب دولت مرکزی شود از طریق کنترل بادیه میتواند با دیگر متحدین ارتش امریکا پیوستگی سرزمینی ایجاد کند. در نظر بگیرید که هماکنون در شرق فرات و در مناطق تحت کنترل قسد، ارتش امریکا حضور دارد. همچنین در منطقه تنف نیز ارتش امریکا گروه موسوم به «ارتش سوریه آزاد» (جیش سوریه الحره) را سازماندهی کرده است و آنها از تنف قراتر رفته و هماکنون در مناطقی مانند «الضمیر» و «قریتین» هم حضور دارند.
حال اگر شبهنظامیان دروزی در سویدا نیز به آنها اضافه شده و ائتلاف واحدی را تشکیل دهند، با تصرف بادیهالشام پیوستگی سرزمینی خواهند داشت و عملا نیمی از خاک سوریه از سیطره دولت دمشق و جبهه متحد آن خارج خواهد شد. با این حال، برای اسراییل در شرایط فعلی، همان دو محور نخست همچنان موضوعیت بیشتری دارد: نخست، سویدا به عنوان استان دروزیها با اکثریت مطلق بیش از ۹۰درصد دروزی؛ و دوم، جایگاه این استان در مسیر احتمالی «کریدور داوود» به سوی رود فرات.
ذیل سوال بالا، میتوان گفت که حمایت از اقلیت دروزی، اهرمی در دستان تلآویو برای گسترش دامنه نفوذ این بازیگر در شام است؛ اگر این فرضیه درست باشد، سناریوهای محتمل چه خواهد بود، آیا باید در انتظار پیشرویهای بیشتر اسراییل در شام و تحقق فرضیه تجزیه سوریه باشیم؟
دقیقا همانگونه که پیشتر گفته شد، یکی از اهداف اساسی اسراییل از تمرکز بر دروزیهای سویدا، حفظ یک اهرم راهبردی در معادلات سوریه و شامات است. اسراییل بههیچوجه مایل نیست این اهرم را از دست بدهد و در واقع، برگه حمایت از دروزیها را همچون یک کارت بازی برای آینده نزد خود نگه میدارد. هدف نهایی تلآویو آن است که شاید در آینده بتواند دروزیها را در سراسر شامات، بهویژه در سوریه، به عنوان نیروهای نیابتی خود سازماندهی کند. اما پرسش کلیدی آن است که آیا این روند ممکن است سوریه را بهسمت تجزیه سوق دهد یا خیر؟ پاسخ به این سوال محل اختلاف جدی در میان تحلیلگران است. شخصا این سناریو را چندان محتمل نمیدانم و در ادامه توضیحات خود را عرض خواهم کرد.
واقعیت آن است که اگر اسراییل بتواند وضعیت استان سویدا را بهصورت کامل از پیکره دولت دمشق منفک کند، امکان حرکت به سوی تجزیه بهطور بالقوه وجود خواهد داشت. اما حتی در چنین فرضی، باید در نظر داشت که سویدا همچنان در محاصره دو کشور سوریه و اردن قرار خواهد گرفت و چشمانداز پایداری برای یک واحد مستقل در کوتاهمدت متصور نیست. سناریوی تجزیه، سناریویی پیچیده، وسیع و چندلایه است. تحلیل آن صرفا با تمرکز بر سویدا یا دولت مرکزی سوریه کفایت نمیکند، بلکه باید ساختار طایفهای سوریه را در نظر گرفت؛ از جمله نقش علویها، اهل سنت، و سایر اقلیتها. در نتیجه، اگر بخواهیم در چارچوب واقعبینانهتری سخن بگوییم، در چشمانداز کوتاهمدت، سناریوی تجزیه سوریه چندان قابل تصور نیست. اما در یک سناریوی بدبینانه که دولت مرکزی بهشدت تضعیف شود و بحرانهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی تشدید گردد، میتوان محتمل دانست که سویدا به سمت نوعی خودمختاری نسبی حرکت کند؛ بهویژه در صورتی که حمایتهای خارجی از این روند ادامه یابد.
به باور گروهی از ناظران، با اوجگیری تنشها در سویدا و با توجه به موضعگیریهای اخیر مقامهای ترکیه و امارات، شام بار دیگر به میدان زورآزمایی قدرتهای منطقهای تبدیل خواهد شد؛ این سناریو را چگونه ارزیابی میکنید؟ در همین راستا احتمال رویارویی میان ترکیه و اسراییل، دو بازیگری که خود را برنده معادلات منطقه قلمداد میکنند، چه میزان است؟
بهصورت اجمالی میتوان گفت که نگاه احمدالشرع به ترکیه، در نقطه شروع، مبتنی بر شراکت راهبردی بود. ترکیه نخستین متحد جولانی بهشمار میرفت و در ماههای پایانی سال ۲۰۲۴، بهویژه دسامبر و احتمالا ژانویه ۲۰۲۵، این اتحاد آشکار بود. اما در مراحل بعدی، احمدالشرع به سمت توسعه روابط با دیگر بازیگران منطقهای نیز گام برداشت. در این میان، تعامل با عربستان و بهویژه امارات مورد توجه خاص قرار گرفتند. در کنار این اقدامات، رهبر موقت شام اولویت اول خود را جلب رضایت امریکا قرار داد، بدون آنکه بخواهد خشم دیگر طرفها را برانگیزد.
بنابراین، تلاش داشت با همه کشورها سطحی از روابط را حفظ کند. این مسیر تا زمان تشکیل کابینه جدید هیات وزیران ادامه یافت؛ جایی که حتی برای امارات و قطر نیز سهمی مساوی از مناصب در نظر گرفته شد. چنین ملاحظاتی، نشان از ادامه سیاست موازنهگرایانه داشت. اما از آنجا به بعد، یعنی در ماههای اخیر، گام تازهای برداشته شد. احمد الشرع به این جمعبندی رسید که ترکیه، همچنان همراه اوست و میتوان با تکیه بر این حمایت، به عنوان یک بازیگر مستقل شناخته شود؛ نه صرفا بازیگری ذیل ترکیه، بلکه کسی که بین قدرتهای منطقهای موازنه برقرار میکند. در این مرحله، جلب نظر امریکا به اولویت نخست او بدل شد.
همزمان با این تحولات، مدیریت پرونده سوریه از سوی امریکا به «تام باراک» سپرده شد. ظاهرا میان تام باراک و جولانی قرابت فکری خاصی شکل گرفت؛ حداقل آنچه از شواهد برمیآید، این است که باراک چنین حسی را به جولانی منتقل کرده و جولانی نیز بر همین اساس، بازی تازهای را طراحی کرده است. او از یک بازیگر وابسته، به یک بازیگر موازنهگر تبدیل شد و همین امر در مواردی خشم جدی ترکیه را برانگیخت. یکی از موارد اصلی که موجب ناراحتی ترکیه شد، طرح الحاق سوریه به «پیمان ابراهیم» بود. در این چارچوب، جولانی تجربیات گذشته خود را نیز در نظر گرفت؛ زمانی که در دوران نزدیکی با امارات، نیرویی نزدیک به ابوظبی در داخل سوریه که رقیب او بود به نام «احمد العوده» حاضر به تعریفشدن در زیر چتر جولانی نشد.
جولانی او را خلع سلاح کرد، امارات نیز در آن زمان مقطع ترجیح داده بود با دمشق وارد تعامل شود، نه با گروه تحت فرمان احمد العوده؛ در نتیجه نهتنها با سرکوب آنان توسط جولانی مخالفت نکرد، بلکه به آنان فشار آورد تا خلع سلاح را بپذیرند. در این دوره اخیر نیز، جولانی امیدوار بود که در جریان مذاکرات پیمان ابراهیم، بتواند از اسراییل امتیاز بگیرد و بر حاکمیت خود بر سویدا مهر تثبیت بزند. اما اینبار، اسراییل پاسخ متفاوتی داد. تصور دمشق این بود که اسراییل نهایتا در سطح هشدار عمل خواهد کرد و فراتر نخواهد رفت. با این حال، واکنش تلآویو از این حد فراتر رفت.
پس از آن بود که احمدالشرع نیز تغییر موضع داد. احتمالا یکی از نشانههای این تغییر، همین تحولات روز جمعه است. احمد الشرع به این جمعبندی رسید که مسیر موازنه میان قدرتها دیگر کارآمد نیست و باید مجددا به ترکیه بازگردد. از روز جمعه، نشانههای این چرخش آشکار شد. ترکیه به صورت علنی وارد پرونده درگیریهای سویدا شد؛ درحالی که حملهکنندگان، ظاهرا از دمشق فرمان نمیبرند و ترکیب آنها شامل عشایر عرب اهلسنت از نقاط مختلف، بهویژه دیرالزور است. دمشق نیز رسما از این درگیری سلب مسوولیت کرده است.
این الگوی رفتاری، تاکتیکی آشنا از سوی ترکیه است. حال باید دید اسراییل چه واکنشی نشان خواهد داد. پیشبینی من این است که بار دیگر، تلآویو دمشق را هدف قرار خواهد داد و مسوولیت درگیریها را متوجه سوریه خواهد کرد و هشدار خواهد داد که دولت سوریه باید مانع ورود نیروهای مهاجم به سویدا شود. اما نتیجه نهایی، بستگی مستقیم به توان این نیروها در پاکسازی سریع سویدا خواهد داشت.
شما در پاسخ پیشین به مقوله عادیسازی اشاره کردید، حال با توجه به گزارشهایی که اخیرا درباره دیدارهای محرمانه میان مقامات تلآویو و دولت جدید سوریه پیش از شروع حملات اسراییل به جنوب این کشور و همچنین شنیدهها درباره احتمال پیوستن دمشق به توافق ابراهیم، آیا انجام این حملات میتواند روند پروژه عادیسازی روابط میان سوریه و اسراییل را متوقف یا به حاشیه ببرد؟
سوریه در آستانه پیوستن به پیمان ابراهیم بود. تنها دو چالش باقی مانده بود تا این فرآیند تکمیل شود: نخست، نحوه اعلام وضعیت جولان؛ و دوم، تعهد اسراییل به عدم مداخله در امور داخلی سوریه و پرهیز از تجاوز به تمامیت ارضی این کشور. این دو پرونده به عنوان آخرین موانع پیشروی دمشق مطرح بودند. اسراییل قائل به صلح از طریق قدرت است؛ رویکردی که بر مبنای نمایش برتری نظامی و امنیتی شکل گرفته است. در این چارچوب، صلح نه از مسیر گفتوگو، بلکه از دل تفوق امنیتی تلآویو و تحمیل شرایط به طرف دوم حاصل میشود. با این نگاه، آنچه در سویدا رخ میداد، در واقع بخشی از همان راهبرد اسراییل برای تحقق پیمان ابراهیم بود. از منظر تلآویو، ایجاد بیثباتی کنترلشده در جنوب سوریه میتوانست به تقویت رویکرد این بازیگر و دست بالایش در مذاکرات احتمالی بینجامد. با این حال، اگر نفوذ ترکیه در دمشق افزایش یابد، این روند ممکن است دستکم در کوتاهمدت متوقف شود. مسالهای که اکنون پیشروی دولت سوریه است، تعیین تکلیف در قبال تجاوزهای مکرر اسراییل و بهویژه پیشروی آن در مناطق جنوبی کشور است. دمشق باید موضع خود را نسبت به این تهدیدات روشن کرده و راهبردی مشخص برای مواجهه با آن اتخاذ کند. در عین حال، نقش جولان همچنان به عنوان نقطهای کلیدی در این معادله باقی مانده و حلوفصل آن برای هرگونه توافق منطقهای، گریزناپذیر به نظر میرسد.
به باور شما چقدر احتمال دارد تجربه سویدا برای سایر اقلیتها یا مناطق خودمختارطلب بالاخص کردها در سوریه تکرار شود؟ طبیعتا بهطور مشخص در ارتباط با کردها، وقوع چنین سناریویی با لحاظ کردن سیاستهای داخلی و منطقهای آنکارا میتواند تهدیدی بالقوه برای این بازیگر قلمداد شود، در همین راستا آیا ترکیه صرفا به موضعگیری لفظی بسنده میکند یا در صورت تداوم تنشها نیروهای خود را به میدان میآورد؟
جولانی در آن مقطع برای حل مساله سویدا سه مسیر کلی پیشِرو داشت. مسیر نخست، انتقال واقعی قدرت به دروزیهای معتدل در سویدا بود آن هم در قالب توافقی با این گروه و مقابله با جناحهای رادیکال و وابسته به اسراییل. جزییات این گزینه نیز روشن است. مسیر دوم، گزینه سرکوب بود. مسیر سوم هم عقبنشینی تحت فشار اسراییل. اگر مسیر سوم انتخاب شود که در ظاهر روز گذشته نیز چنین سیاستی اتخاذ شد، هرچند همزمان عشایر عربی نیز وارد عمل شدند و ماجرا خاتمه نیافت آنگاه این مدل به الگویی برای نیروهای قسد و علویها نیز بدل خواهد شد. البته مشکلی که قسد در این پرونده دارد، آن است که نمیتواند روی حمایت امریکا حساب باز کند. در اینجاست که باید دید وزن مداخله اسراییل تا چه اندازه افزایش مییابد.
اما در صورتی که مسیر نخست (توافق با دروزیهای معتدل) یا دوم (سرکوب) پیگیری شود، چنین مدلی قابلیت تعمیم نخواهد داشت. در خصوص حساسیتهای ترکیه نسبت به کردها نیز باید گفت به نکته درستی اشاره کردید، اما مساله ترکیه این است که در هر صورت کردها (قسد) در چارچوب توافقی که با دمشق کردهاند با ترکیه هممرز خواهند بود و آنکارا نیز چارهای ندارد جز آنکه مرزها را بر روی آنان بگشاید! به تعبیر دقیقتر، مرزهای دو کشور در حالی فعال باشند که در طرف سوری، شبهنظامیان کردی به مرزبانی میپردازند. این نتیجه توافقی است که بیش از چهار ماه قبل یعنی در ۱۰ مارس میان دمشق و قسد حاصل شد.
هماکنون این کردها هستند که جاهطلبی بیشتری از خود نشان میدهند و درصدد گسترش نفوذ و پیشروی بیشتر میباشند که این مساله مستلزم بررسیهای جداگانه است. در همین راستا، ترکیه نیز در حال آمادهسازی خود برای مواجهه با این شرایط است. نکته مهم دیگری نیز وجود دارد: اردوغان ممکن است در برابر اسراییل ایستادگی نشان دهد، اما در برابر ترامپ چنین مقاومتی ندارد. این موضوع نیز باید مورد توجه قرار گیرد. اولویت اصلی اردوغان، تمدید ریاستجمهوری و تبدیل آن به موقعیتی مادامالعمر در سال ۲۰۲۷ است.
ورود علنی تلآویو به جنوب سوریه و اعلام یکجانبه «منطقه خلع سلاح» در این منطقه چه پیامدهایی برای تمامیت ارضی سوریه و نظم منطقهای خواهد داشت؟ تحولات اخیر سوریه چگونه معادلات دیگر کشورهای منطقه بالاخص امارات و قطر که از حامیان دولت جدید سوریه هستند را متاثر خواهد کرد؟
منطقه خلعسلاح در جنوب سوریه که از سوی اسراییل مطرح شده، به معنای خلعسلاح کامل نیست بلکه شامل سه لایه مجزا است. لایه اول، منطقهای است که خود اسراییل در آن حضور مستقیم دارد. لایه دوم، منطقه حائل غیرمسلح است که نیروهای نیابتی اسراییل در آن فعالیت میکنند؛ و لایه سوم، منطقهای است که دولت سوریه حضور دارد، اما مجاز به استقرار سلاحهای سنگین نیست و نباید این تجهیزات را به آنجا منتقل کند. به عبارت دیگر، ارتش سوریه در آنجا مستقر خواهد شد؛ اما صرفا سلاح سبک و نیمهسنگین را به این منطقه منتقل خواهد کرد.
در این ساختار، استان سویدا در لایه دوم قرار دارد. در مورد کشورهای قطر و امارات باید گفت در معادلات اخیر سویدا امارات هیچ نقشی ندارد و تحولات سویدا نیز تأثیری بر روابط و مواضع ابوظبی نخواهد داشت. اما قطر که مخالف پیمان ابراهیم است، با این فضا مخالف بوده و تلاش میکند دمشق را به گونهای تقویت کند که از پذیرش پیمان ابراهیم سرباز زند و مسیر دیگری برای مقابله با تجاوزات اسراییل در دستور کار دمشق قرار گیرد.
با توجه به ابتکار تام باراک در برقراری آتشبس در سویدا و همراهی اولیه بازیگرانی، چون ترکیه، اردن و اسراییل، این طرح تا چه اندازه ظرفیت تبدیلشدن به یک چارچوب پایدار برای مدیریت تعارضات در جنوب سوریه را دارد؟ در صورت تثبیت این توافق، کنش و واکنش بازیگرانی همچون ترکیه، اردن و حتی امریکا در قبال معادلات امنیتی و سیاسی سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟
اتفاقی که رخ داده، ارایه یک طرح جدید از سوی تام باراک نماینده ویژه امریکا در سوریه است؛ طرحی که هدف آن حلوفصل مناقشه سویداست. اگر این طرح به نتیجه برسد، میتواند تام باراک را به عنوان چهره محوری ایجاد موازنه در فضای داخلی سوریه و همچنین در فضای بینالمللی موثر در سوریه مطرح کند. در پیامی که باراک در همین زمینه منتشر کرده، تصریح شده که علاوه بر سوریه و اسراییل، دو کشور اردن و ترکیه نیز با این توافق همراهی کردهاند.
این نشان میدهد که باراک این ظرفیت را دارد که هم در داخل، یعنی در رابطه با بازیگران داخلی همچون دروزیها، عشایر سنی سوریه و در درجه بعدی حکومت مرکزی و هم در سطح خارجی با بازیگران موثر در سوریه همچون اسراییل، ترکیه و اردن، نقش موازنهبخش ایفا کند. او همچنین راهی برونرفت برای جولانی فراهم کرده؛ جولانی نیز به چنین راهی نیاز دارد، چرا که میداند اگر قرار باشد قتلعامی در دستور کار قرار گیرد، پایههای حکومتش بهشدت متزلزل خواهد شد. از طرفی اقلیتها دچار ترس و وحشت خواهند شد و در پی آن، تحرکات تندتری بروز میکند. قرار نیست قتلعامی با صدها هزار کشته رخ دهد، اما همان سناریویی که در ساحل سوریه (ماه مارس) و درباره علویون شاهدش بودیم، اینبار به شکلی دیگر در این منطقه تکرار خواهد شد.
در عین حال، اگر جولانی عقبنشینی کامل میکرد، این الگو به دیگر اقلیتها داده میشد که شما به یک پشتیبان خارجی در برابر دمشق نیاز دارید. اما حالا باراک با ارایه یک راهحل، مسیری مقابل دمشق گذاشته تا از این مخمصه خارج شود. این اتفاق باعث افزایش وابستگی جولانی به باراک و شرکایش میشود و در نهایت، وزن امریکا در دمشق را بهطور محسوسی افزایش میدهد. در این میان، این فضا در نهایت به نفع اسراییل نیز تمام خواهد شد.