
ناترازی در دولت پزشکیان!
دیوان محاسبات حکم انفصال از خدمت مدیرعامل شرکت نفت ایران را به وزیر نفت ابلاغ کرد، حکمی که نه از تخلف معاون وزیر نفت، بلکه از عمل به منع قانونی شورای امنیت ملی ناشی شده است.
به گزارش روز نو دیوان محاسبات حکم انفصال از خدمت مدیرعامل شرکت نفت ایران را به وزیر نفت ابلاغ کرد، حکمی که نه از تخلف معاون وزیر نفت، بلکه از عمل به منع قانونی شورای امنیت ملی ناشی شده است. طبق مصوبه شعام، وزارت و شرکت نفت حق این را ندارند که اسناد تجارت نفت در دوران تحریم را به نهاد و سازمانی بدهد و مهر محرمانگی و سری دارد، اما دیوان محاسبات برای بررسی درآمدهای فروش نفت ایران به این آمار نیاز دارد و مجادلهای چندساله بین شرکت نفت و دیوان محاسبات فراهم شد که نتیجهاش حکم انفصال حمید بورد از مدیرعاملی نفت بود.
جالب اینجاست که مدیرعامل قبلی شرکت نفت هم شامل این حکم شده و شش ماه از پست دولتی محروم شده است و در واقع مدیرعامل بعدی نفت هم شامل این حکم میشود و با استمرار این روند، خود وزیر نفت هم به احتمال بسیار شامل آن میشود. این مسئله جدا از اینکه تعارض ساختاری نهادهای نظارتی و فرادستی کشور را به نمایش میگذارد، نمایش چهرهای از وزیر نفت است که تحلیل و واکاوی آن میتواند تصویر روشنتری از سیاستهای نفتی کشور ارائه دهد.
بحران پیشروی وزیر نفت
محسن پاکنژاد تا پیش از وزارت چهرهای سیاسی نبود. در همین یک سال هم موضعگیری خاصی در این حوزه نداشت و در حوزه کاری خودش هم بروز رسانهایاش فقط به قدر کفایت بود، نه به اندازهای که او بر صدر اخبار باشد. ضمن اینکه او یک مهندس است و بر تخصصگرایی خود چه در اجرا و چه در سازماندهی تیمش تأکید داشت. در واقع او را میتوان یک «تکنوکرات بیصدا» دانست. این اصطلاح از تعاریفی که ماکس وبر درباره تکنوکراتها میدهد وام گرفته شده است. ماکس وبر
(در کتاب اقتصاد و جامعه) از بوروکراسی به عنوان نظامی عقلانی، تخصصمحور و بدون فردگرایی دفاع کرد، همینطور هم هشدار داد که این نظام اگر بیش از حد توسعه یابد، تبدیل به «قفس آهنین» (Iron Cage) میشود؛ تکنوکراتها از نظر وبر افرادی فاقد کاریزما، صدای سیاسی یا کنشگری مستقل هستند، ولی کل نظام به آنها متکی است. پاکنژاد، متخصصی بیصدا در مقابل زنگنه، تکنوکراتی پرصدا معنی میشود؛ اما این وجه او چطور نفت ایران را پیش میبرد؟
امروز مسئله نفت ایران در چهار بحران کلی خلاصه میشود که در دل خود دهها مشکل و مسئله دارند: ۱. ناترازی گاز و بنزین، ۲. تحریمهای فروش و سرمایهگذاری، ۳. بوروکراسی ضدتوسعه وزارت نفت که خودش قفس آهنین شده است، ۴. دخالت و موازیکاریهای نهادهای مختلف نظارتی و فرادستگاهی. حال محسن پاکنژاد با این چهار بحران چگونه میتواند با روحیه بیصدایی خود مقابله کند؟ مسئلهای که دیوان محاسبات برای وزیر نفت و معاونش رقم زده است، اگر هم با رایزنی حل شود، دقیقا شمهای از بحران چهارم است. دخالت و موازی کاری. پاکنژاد سالها در صنعت نفت حضور تخصصی داشته، از سطوح میانی بالا آمده و اکنون در قله یک سلسلهمراتب فنی ایستاده است.
ماکس وبر چه میگوید؟
در نگاه وبر، این ویژگیها مظهر عقلانیشدن جهان مدرن هستند، اما خطر بزرگی هم دارند او هشدار میدهد که اگر عقلانیت قانونی بیش از حد گسترش یابد، بوروکراسی به قفسی آهنین تبدیل میشود که در آن کارگزاران فقط به «اجرای دستور» بسنده میکنند و مهمتر اینکه روح توسعه از تصمیمسازیها حذف میشود. حال این سؤال را بپرسیم که وزیر نفت در این قفس گیر افتاده یا بهتر است بگوییم قفسهای متعدد؟ قفس تعارضهای ساختاری، قفس بوروکراسی ضدتوسعه نفت، قفس تحریم و ناترازیهای گزنده و بهجامانده از گذشته برای این دولت و این تیم وزارت نفت. چالش وزیر نفت میتواند این باشد که نه بتواند پروژههای بزرگ را تعریف کند و نه اینکه در مقابل فشارهای نهادهای مختلف مانند مجلس و دیوان و سازمانها مقاومت کند و تن به فرمایشات بدهد و نه اینکه کاریزمایی از خود نشان دهد که در برخی مواقع مانند برخی مردان توسعهگرا مانند مرحوم ترکان راهگشا باشد.
در سیستم اداری و اجرائی ایران، توسعه و شفافیت و کاهش موانع کسبوکار در اولویت نیست و فقط نظارتهای چندلایه برای از بین بردن فساد مد نظر است، این سیستم یک عقلانیت بهشدت محافظهکار و ضدتحول از خودش ساخته که هر نوع تغییر و تحولی را به چشم یک تهدید نگاه میکند و در پی حذف یا استحاله تغییرات است. بوروکراسی نفت با اینکه پشتوانهای تاریخی توسعهگرا دارد، اما تفکر برنامهریزی تلفیقی در دهههای بعد از انقلاب، دقیقا مانع توسعه شد و پیوست تاریخی پیشرفت نفتی را از متن اجرائی امروز جدا و توسعه را به خاطره و حافظه بدل کرد. پاکنژاد برای رفع ناترازی امروز بهشدت به تحول در موتور توسعه نفت نیاز دارد. باز مرور کنیم که تکنوکرات بیصدا کیست. او صدایی در فضای عمومی ندارد (نه سخنران جذاب است، نه ایدئولوگ) و نه قهرمان پروژهای بزرگ است و نه دشمن ایدئولوژیکی نظام. او نه قصد انقلاب دارد و نه میخواهد اسطوره شود؛ فقط آمده که سیستم قفل نکند.
موقعیت تاریخی این تکنوکراتها در ایران
از دوران صفویه تا امروز، لحظاتی بودهاند که دولتها برای «دوام» به مدیرانی بیسروصدا و متخصص نیاز داشتهاند.
در پایان دوره قاجار کارشناسانی مانند مخبرالسلطنه هدایت یا نصرتالدوله فیروز که با وجود دانش، در ساختار پوسیده گرفتار بودند.
در دهه ۱۳۵۰ ایران پهلوی چهرههایی مانند جمشید آموزگار، تکنوکراتهایی باهوش، اما بینفوذ بودند. البته تکنوکراتهای بیصدا همیشه چهرههایی شکستخورده یا خاکستری نیستند. گاه در شرایط بحرانی، همین چهرههای کمسروصدا میتوانند قهرمان شوند. با مدیریت عملگرایانه و اجتناب از سیاستورزی پرهیاهو، نتایج قابل قبولی بهجا بگذارند حتی اگر نامشان بر سر زبانها نیفتد.
نمونههای جهانی تکنوکراتهای بیصدا
۱. مانموهان سینگ، نخستوزیر اسبق هند، نمونهای از این تکنوکراتهای بیصداست که اتفاقا موفق هم شدهاند. او یک اقتصاددان آکادمیک بدون جذابیت سیاسی یا عوامگرایی بود. حرفهای تیتردار نمیزد و بر صدر خبرها نبود، اما در دهه ۹۰ هند را از اقتصاد بسته سوسیالیستی به یک بازار باز رساند، بدون هیاهو، فقط با گفتوگو و دیپلماسی درونساختاری. او موفق شد هند را از بحران بدهی نجات دهد و پایههای رشد بلندمدت را بگذارد. نمونه دیگر، ماریو دراگی، نخستوزیر اسبق ایتالیا و رئیس بانک مرکزی بود. او یک تکنوکرات مالی کمحرف و جدی بود و در بحران یورو با جمله معروف «هر کاری لازم باشد انجام میدهیم»، بازار را آرام کرد. او هم مانند پاکنژاد هیچ عضویت حزبی نداشت، اما دولت وحدت ملی را در ایتالیا اداره کرد و اصلاحاتی اقتصادی را پیش برد.
جالب اینکه از نظر سیاسی شکست خورد، اما ایتالیا را از بحران مالی خارج کرد. ایگور سچین روس هم که امروز مدیرعامل روسنفت است با پیادهسازی سبدی متنوع از مشتریان، همان تکنوکرات بیصدای روسها در روزگار تحریم بود. اما نمونههای شکستخورده این تکنوکراتهای بیصدا هم کم نیستند. نمونهاش حیثم طارق عمان و عادل عبدالمهدی در عراق است که هر دو نخستوزیر بودند. در واقع، تکنوکراتهای بیصدا همیشه چهرههایی منفعل نیستند و شده است با همان چهره تکنوکرات و تخصصگرای خود نتایج عجیبی رقم زدهاند. پروژههای بزرگ پاکنژاد شاید همان مفری باشد که گریزگاه او برای فرار از این قفسهای آهنین باشد. پروژههایی مانند فشارافزایی پارس جنوبی، ادامه توسعه غرب کارون، نوسازی برخی نقاط حساس صنعت نفت که بازدهی و کارایی را بالاتر میبرد.
او، اما در چارچوب نهادی هم دچار قفس آهنین شده است. بر تحریمهای فلجکننده، تهاجم ۱۲روزه اسرائیل به کشور و... موقعیت پیچیدهای برای وزیر نفت رقم زده است که مسئله امنیت تأسیسات نفتی و حفظ جان پرسنل نیز یک قفس آهنین برای او شده است. در این حال و موقعیت میدان مین گونه، دیوان محاسبات هم معاون او را عزل میکند. با این صحنه وزیر نفت چه مسیری میرود؟ یا او از پس این نوع احکام دیوانها و سازمانها برمیآید یا اینکه به وزیری بدل میشود که دیگران و بیرون برایش تصمیم میگیرند.
بلایی به نام برنامهریزی تلفیقی
بوروکراسی نفت در قالب «برنامهریزی تلفیقی» که هم «کهنه، پرهزینه و ناهمزمان با تغییرات جهانی» است، صنعت را بلعیده و از حرکت انداخته است و کلا در برابر ناترازی مزمن ۳۰۰ میلیون مترمکعبی گاز هیچ پاسخی نه در عرضه بیشتر و نه در کنترل تقاضای مصرفکننده دارد. کانالهای فروش نفت هم که بهشدت محدود شدهاند (با تحریم نفتکشها، کشتیرانی، تبادل مالی). این چنبره میتواند وزیر نفت را کاملا نماد «اداره بحران بدون حل بحران» کند. در این حالت او احتمالا در حافظه تاریخی نفت و توسعه کشور گم میشود یا در آینده به عنوان نماد انفعال یک سیستم محتضر از او یاد خواهد شد (شبیه عادل عبدالمهدی در عراق). در حالت بعدی او میتواند سکوتی فعال پیشه و از کنار بحرانهایش گذر بیسروصدا کند و با نهادهایی که مزاحمتهای متعدد برای او و صنعت نفت فراهم میکنند از در نوعی سازش دربیاید.
طبیعی است در این مسیر، سکوتش، او را پشت صحنه فعال باقی نگه میدارد، اما بهجای اصلاح ساختار، با سازمانها و دیوانها وارد سازش میشود و تسخیر صنعت نفت توسط نهادهای فرادست را نظاره میکند. شبیه به ایگور سچین در روسیه یا برخی وزرای نفت عراق در دورههای گذشته. در صورتی دیگر شاید او مجبور شود از تکنوکراتی بیصدا دربیاید و سکوت سنتی خود را بشکند، وقایع مختلفی میتواند این ناممکن را رقم بزند؛ مانند برخی وزرای تکنوکرات مصری در اواخر دوران مبارک.
چگونه میتوان موفق شد؟
اما شاید راه موفقیتی هم فراهم باشد. پرسش کلیدی و راهبردی این است که آیا تکنوکراتی که اهل هیاهو نیست، قدرت سیاسی ندارد و در دل یک وضعیت ناکارآمد و متعارض گیر افتاده، میتواند موفق شود؟ پاسخ کوتاه: بله، اما فقط اگر سکوت او به ابزار تاکتیکی بدل شود، نه نشانه انفعال. اگر ما شاهد احیای نقش شرکت ملی نفت به عنوان نهاد فنی و اجرائی قدرتمند باشیم که هم اختیار فروش نفت را دارد و هم مسئلهاش تأمین انرژی کشور است، چه رخ میدهد؟ مانند شرکت نفت از سال ۷۶ تا ۸۴. شرکت نفت هنوز میتواند بوروکراسی عقلگرای کشور را به توسعه وادارد اگر خودش از تفکر برنامهریزی تلفیقی به درآید و به توسعه فکر کند. این دقیقا مستلزم یاری کل سیستم دولت است، اما مگر نه این است که وزیر نفت در ادواری موتور محرک کل دولت برای پیشروی در توسعه بود؟ چرا پاکنژاد از آن بهره نبرد؟ در ضمن او باید به دوشنبههای اعتراضی نفتیها توجه داشته باشد.
مسئله نیروی انسانی در این صنعت بغرنج شده است و هر روز به پیش میآید. یکی از مهمترین وعدههای او، ساماندهی مسئله منابع انسانی در وزارتخانهاش بود. او باید گزارشهای متعدد از بحرانهایش تهیه کند (برای دولت بعد یا تاریخ) و با ارسال به دیگر نهادهای بیرون از نفت یاری آنها را بطلبد. امروز سازمان برنامه از رقبای جدی و سنتی نفت در دولت به نظر همراه اوست. او همچنین نیاز دارد که با ایجاد اتاق فکرهای متعدد نه دستیارهای دورقابچین، تدوین «نقشه راه اضطراری» برای آینده انرژی ایران را آغاز کند. همچنین ارتباط با رسانههای تخصصی داخلی را تقویت کرده و تصویر «مرد فنی آرام، اما مصمم» را بسازد. تکنوکرات بیصدا، اگر میخواهد موفق شود، باید از سکوت، ابزار نفوذ بسازد؛ از نداشتن قدرت سیاسی، قدرت درونسیستمی خلق کند؛ و بهجای مقاومت بیفایده، سازندگی هوشمند در حاشیه ساختار را برگزیند. در آینده نزدیک مشخص میشود پاکنژاد کدام مسیر را میرود.