
"عربستان در روابط با ايران تجديد نظر ميكند "
«
به غير از دو سه سال اخير و شروع بیداری كه براي مقابله با اين جريان،
عربستان از لاك 60 ساله خودش كه يك لاك محافظهكارانه بود خارج شد و شروع
كرد به گرفتن تصميمات راديكال در عرصه سياست خارجي؛ به جرات ميتوان ادعا
كرد رويهاي كه آل سعود در پيش گرفت به هيچوجه با ساختار حكومتي اين كشور
متناسب نبود؛ آل سعود در طول 60 سال گذشته خيلي محافظهكارانه در سياست
خارجي خود رفتار ميكردند.
به گزارش روزنو، فكر ميكنم عملكرد دو سه سال اخير عربستان سعودي در حوزه سياست خارجي پرانتز بزرگي در سياست خارجي سران اين كشورمحسوب ميشد كه البته به زودي اين پرانتز بسته ميشود» اين را دكتر سيد محمد صدر مشاور عالي وزير خارجه ميگويد. در جدال بازها و كبوترها در عربستان اين كبوترهاي محافظهكار عربستان بودند كه مانند 60 سال گذشته مسند تصميمگيري در سياست خارجي اين كشور را به دست آوردند. همين فرصت خوبي در اختيار دستگاه ديپلماسي و دولت يازدهم قرار داد تا مواضع دوقدرت منطقهاي را به هم نزديك كند. به نظر ميآيد دكترمحمد جواد ظريف، همكاران و مشاوران اش در دستگاه ديپلماسي با اقبال خوبي روبرو شدهباشند چرا كه عربستان سعودي پس از ريسكهاي دو سال اخير تصميم گرفته است. واقعيت منطقه را درك و البته با تدبير روابط خود را با همسايه شمالي تنظيم كند. بسياري از ديپلماتها بر اين باورند كه دولت يازدهم بايد قدر اين اقبال خوب را بداند تا مانند دولتهاي نهم و دهم متهم به فرصت سوزي در عرصه سياست خارجي نشود. حوزه سياست خارجي را مشاوران وزير خارجه بهتر رصد ميكنند پس با يكي از با تجربهترين مشاوران وزير خارجه به گفتوگو پرداختيم. فرزند آيتا... سيد رضا صدر و برادرزاده امام موسي صدر در زمان دولت رجايي وارد وزارتخارجه شد و مديركل امور اروپا - آمريكاي وزارتخارجه گرديد. وي در دولت خاتمي معاون عربي – آفريقاي وزارتخارجه شد كه به همراه محسن امينزاده دو مدير ارشد وزارت خارجه در دولت اصلاحات بودند. دكتر صدر همچنين مشاور خاتمي و از افراد نزديك به وي به شمار ميآيد و اكنون مشاور ارشد وزير امور خارجه است. مشروح گفتوگوي آرمان با دكتر سيد محمد صدر درباره تحولات جهان عرب و عربستان سعودي در ذيل آمده است:
اوضاع فعلي جهان عرب و خاورميانه را چگونه ترسيم ميكنيد؟
كارشناسان و تحليلگران اگر بخواهند نسبت به مسائل اخير خاورميانه تحليل درستي ارائه دهند، بايد از بهار بيداري مسلمانان شروع كنند و به تحليل نتايج آن بپردازند. آن چيزي كه تحت عنوان بیداری مطرح شد عبارت بود از باز شدن عقده مردم عرب بعد از حدود 70 سال ديكتاتوري، فقر اقتصادي و تحقير مردم به دليل شكستهايي كه اعراب از اسرائيل در طول سالهاي گذشته خورده بودند. به يك معنا ميتوان گفت بیداری اسلامی مقابلهاي بود با ديكتاتوري سياسي، استبداد رهبران جهان عرب و اعتراض به سازش آنها با اسرائيل و درنهايت فقر و محروميت جامعه اعراب به ويژه در كشور بزرگي مانند مصر؛ همين مساله موجب شد تا اعتراضها به اين روند سير ديگری به خود بگيرد. به عقيده بسياري از كارشناسان در برخي از كشورهاي عربي، انقلابها تقريبا به اهداف خود دست پيدا كردند مانند تونس. دليل موفقيت جامعه مدني تونس را در جريان بیداری ميتوان به حركت حزب النهضه و رهبري راشد الغنوشي نسبت داد. به عقيده بسياري از تحليلگران حزب النهضه و رهبرشان بسيار عاقلانه و خوب عمل كرد و به جرات ميتوان گفت روندي كه در اين كشور دارد دنبال ميشود يك روند حاكميت دموكراسي با راي مردم است. هيچ گونه دعواي جدي ميان نيروهاي اسلامگرا و نيروهاي لاييك در نگرفت. بايد دانست اين بحث در روند مطالعه تحولات بحث بسيار مهمي محسوب ميشود چرا كه به واسطه آن پديده جديدي به وجود آمد كه ميتوان ازآن تعبير به مقابله نيروهاي اسلامگرا و نيروهاي سكولار كرد. اين واقعيتي بود كه در بسياري از كشورهاي جهان عرب به واسطه انقلابهاي عربي رخ داد. متاسفانه به قدري اين بحث جدي شده بودكه متاسفانه با اشتباهات اخوان المسلمين در مصر يك نوع ترس عمومي در جهان عرب پديدار گشت. بنابراين نيروهاي سكولار توانستند از اين فضا بيشترين استفاده را ببرند و ارتش مصر به واسطه ترسي كه از اسلام ارتجاعي در جامعه مصر ايجاد شده بود، توانست بر اوضاع مسلط شود. ترس جامعه مدني مصر از پديد آمدن شیوه طالباني در مصر موجب شد مردم به خيابانها بيايند و ارتش مصر هم از اين فرصت بهترين استفاده را برد و با انجام يك كودتا به كار اخوان المسلمین پايان داد.
در بقيه كشورهاي این روند به چه صورت بود؟
به يك معنا ميتوان گفت در مصر روند بیداری با شكست روبرو شد. در يمن به گونهاي ديگر آن را كنترل کردند و حال بايد ديد كه اين روند در اين كشور به كجا ختم خواهد شد.
چرا تحولات در تونس با موفقيت همراه شد و در مصر با شكست؟ چه فرقي ميان جامعه مدني مصر و تونس وجود دارد؟ آيا واقعا اين درك درست است كه مصر پايتخت فرهنگي جهان عرب است يا يك برداشت قديمي و غلط محسوب ميشود؟
جامعه تونس به لحاظ توسعه يافتگي به مراتب توسعه يافتهتراز مصر است. شما وقتي به تونس سفر ميكنيد متوجه خواهيد شد اين كشور كمتر با معضل فقر اقتصادي دست به گريبان است. برخلاف تونس، جامعه مصر با معضل فقر اقتصادي بهشدت درگير است. مشكلات و معضلاتي كه در مصر وجود دارد در تونس كمتر ديده ميشود. همانطور كه قبلا گفتم رهبري النهضه، راشد الغنوشي نقش مهمي در پيشبرد انقلاب تونس و عبور اين كشور از مرحله بحران داشت. نقش آقاي الغنوشي در برخورد با رقبا بسيار عاقلانه بود. نبايد فراموش كرد كه عدهاي درتلاش بودند نوعي اسلام هراسي را در تونس پديد بياورند. به يك معنا در تبليغات خود سعي ميكردند به جامعه مدني تونس القا كنند كه ورود النهضه به مسند قدرت به معناي گسترش تفكر القاعده است. اما رهبري النهضه به خوبي توانست مقابل اين نوع تبليغات بايستد و مهمتر اينكه تونس يك كشور توريستي و داراي روابط بسيار خوبي با مردم اتحاديه اروپا است، يعني گردشگاه توريستي مردم اين اتحاديه سواحل تونس است. رفت و آمد اروپاييان بر فرهنگ و ديدگاه مردم تونس تاثير گذاشته و حتي بر موفقيت جنبش مدني مردم اين كشور هم موثربود. ضمن اينكه ارتش تونس در جريان انقلاب اين كشور موفق عمل كرد. حركت ارتش تونس موجب شد كه زينالعابدين بن علي سريع تر مسند قدرت را ترك و به عربستان پناه ببرد.
درتحولات كشورهاي عربي و خاورميانهاي نقش عربستان سعودي يك نقش كاملا منفي بوده است. اولا به چه علت عربستان سعودي مقابل این تحول ايستاد؟ثانيا رفتار اين كشور ناشي از چيست؟
نقش عربستان در ابتدا مقابله با بیداری بود.
چرا؟!
چون به هيچوجه اين حركتها را مطابق با منافع ملي خود نميدانست. سران آل سعود بر اين باور بودند كه اگر این حرکت در جهان عرب همچنان ادمه پيدا كند ، به ديگر كشورها تسري پيدا ميكندو اين احتمال وجود دارد كه منافع عربستان در خطر قرار گرفته و حتي حاكميت آل سعود هم در عربستان با چالش روبرو شود. به همين دليل آل سعودتمام توان خود را براي مقابله با تحركات جامعه مدني كشورهاي عربي به كار گرفت. دامنه اين مخالفت هم به حدي گسترده شد كه حتي با آمريكا متحد و دوست قدرتمندش در منطقه، درگير شد. عربستان توقع داشت كه در مقابل حركت آزادي خواهانه مردم مصر آمريكا از مبارك حمايت كند. به يك معنا ميتوان گفت سران آلسعود انتظار داشتند كاخ سفيد؛ مبارك را با قدرت نظامي و زور بر سر كار نگه دارد. هر چند لازم به ذكر است كه آمريكا در ابتدا ميخواست مبارك در قدرت ماندگار شود. اما از آنجا كه رژيم آمريكا يك رژيم واقع گراست، واقعيت امروز جامعه مصر را پذيرفت. زماني كه تحولات مصر داشت شدت ميگرفت؛ هيلاري كلينتون وزير امور خارجه آمريكا در يك سخنراني مدعي شد كه تغييراتي بايد در مصر صورت بگيرد منتهي با وجود مبارك، اما همانطور كه گفتم دولت آمريكا يك دولت واقع گراست يعني سران كاخ سفيد بنابر واقعيات عرصه سياست خارجي تصميم ميگيرند. به يك معنا ميتوان گفت حكومت ايالات متحده يك حكومت ايدئولوژيك به آن معنایي كه برخي از حكومتهاي خاورميانه هستند،نیست. بنابراين وقتي ديد نميتواند مقابل جريان 6 آوريل و جوانان مصر بايستد، تصميم گرفت مبارك را به حال خود رها كند. عربستان به دو دليل با اين تصميم كاخ سفيد مخالف بود. 1- آل سعود بر اين باور بود كه حفظ مبارك براي مقابله با انقلابهاي عربي لازم است. 2- اگر آمريكا به اين راحتي حاضر ميشود از حمايت متحدي مانند مبارك شانه خالي كند، ممكن است در آينده مقامات كاخ سفيد در شرايطي مشابه چتر حمايتي خود را از آل سعود بردارند. به همين دليل مقامات رياض با تصميمات كاخ سفيد در قبال تحولات خاورميانه مخالف هستند چنانكه اين روند ادامه داشته و دارد. همانطور كه همگان ميدانند عربستان سعودي با اقدامات نظامي سعي كرد به نوعي در مقابل حركتهاي مردمي بايستد چنانكه در بحرين نيروي نظامي پياده كرد.
فكر نميكنيد اين حركت عربستان در سياست خارجي بسيار راديكال است و برخلاف سياستهاي محافظهكارانه گذشته آل سعود است؟ همه ما آل سعود را در سياست خارجي بسان يك كشور محافظهكار ميشناسيم. چرا سياست خارجي عربستان در دو سال اخير متحول شده است ؟
عربستان برخلاف ذات سياست خارجي خود، فكر ميكرد ميتواند بطور كامل روند تحولات خاورميانه را متوقف كند و حتي در برخي از كشورها اين مسير را به نفع خود تغيير دهد. دليل اصلي تحركات دو سال اخيردولت عربستان در قضيه سوريه هم همين مورد است. متاسفانه برخي از مقامات سعودي فكر ميكردند با در اختيار قراردادن تجهيزات، سلاح و پول ميتوانند ابتكار عمل را در تحولات سوريه در دست بگيرند و تحولات اين كشور را در جهت منافع خود جهت دهند. پس از وارد كردن سلاح به اين كشور، در مرحله بعدي برخي از سياستمداران سعودي اشتباه بزرگتري را مرتكب شدند و آن حمايت از تروريستهاي القاعده، داعش، النصره و ديگر جريانهاي سلفي بود. اين سياستمداران تصور ميكردند كه با اين روش به سرعت در سوريه به نتيجه ميرسند. اما اكنون پس از گذشت دو سال سياستمدران آل سعود متوجه شدهاند در اين راه دچار خطاي محاسباتي شدهاند. به نظرمن عقلاي آل سعود متوجه شدهاند كه دست يافتن به سوريه و مديريت اين كشور به همين راحتي نيست. اشتباه عربستان مشابه همان خطاي محاسباتي بود كه دولت تركيه مرتكب شد اما مقامات ترك به سرعت اشتباهات خود را اصلاح كردند.
فكر ميكنيد كه مقامات آل سعود به اشتباهات گذشته خود پي بردهاند؟
اين كشور در مقاطعي از دو سال رقابت منطقهاي خود با ايران وارد فاز تخريب رقيب گرديد. تحولات و رفتار برخي عقلاي آل سعود در چند ماه گذشته نشان ميدهد كه آنها خواستار اصلاح خطاهاي گذشته هستند. احتمال اينكه به مرور زمان عربستان سعودي به خطاهاي استراتژيك خودش در قبال ايران و در قبال كشورهاي عربي پي ببرد بسيار زياد است. به عقيده من و برخي از تحليلگران؛ مقامات آل سعود در آينده با درك واقعيات خاورميانه سياستهايشان را تغيير ميدهند.
تغييراتي كه در خاندان آل سعود و ردههاي سلطنتي اين كشوراخيرا صورت گرفته است را در اين راستا ارزيابي ميكنيد؟
قبل از ارائه هر تحليلي بايد بدانيم كه ايران و عربستان دو قدرت موثر و بزرگ منطقه خليج فارس و خاورميانه هستند. پس بنابر اصول ديپلماسي اين دو قدرت منطقهاي به ذات با هم رقيب هستند. اين يك واقعيت ديپلماسي است. ذكر اين نكته را ضروري ميدانم كه اين رقابت منطقهاي قبل از انقلاب هم حكم فرما بود البته رقابت در آن دوره شامل تلاش براي نزديكي به ايالات متحده و پذيرفتن ژاندارمي منطقه بود. به هر حال، ايالات متحده با وجود آنكه عربستان را متحد خوب خود در منطقه ميدانست اما شاه را براي ژاندارمي منطقه برگزيد. پس ذكر اين نكته بسيار مهم است؛ كه بدانيم كشورهاي همسطح؛ در اصول ديپلماسي غالبا با هم رقابت ميكنند. دولت ايران با پذيرش اين واقعيت هنرش در ديپلماسي اين است كه نميگذارد روابط به سمت خصمانه شدن حركت كند. به واقع دولت تلاش ميكند روابط همچنان دوستانه و در عين حال رقابت منطقهاي همچنان برقرار باشد. به جرات ميتوانم ادعا كنم اين رويكردي بود كه در دوران اصلاحات در پيش گرفته شد. در آن دوران هم رقابت ميان دوكشور وجود داشت اما تلاش كرديم رقابت ميان ايران و عربستان هيچ گاه تبديل به روابط خصمانه نشود . در دوران جنگ ما شاهد روابط خصمانه عربستان بوديم؛ دولت سعودي رسما در دوران جنگ از رژيم صدام حسين حمايت ميكرد و پول و اسلحه را در اختيار اين رژيم قرار ميداد. به هر حال اين رژيم از حمايت عراق به دستاورد چنداني دست نيافت. در شرايط فعلي هم لازم است مقامات سعودي شرط رقابت منطقهاي را بپذيرند و آن را جايگزين رفتار خصمانه گذشته نمايند. رياض بايد بپذيرد كه رقابت ميان ايران و عربستان يك امر طبيعي است و نبايد روابط دوستانه تبديل به رفتار خصمانه شود. احساس من اين است كه رفتار سياسي آل سعود در قبال ايران به آرامي تغيير پيدا كرده است. بنابراين رفتار بزرگان آل سعود در كنار گذاشتن بندر بن سلطان نوعي جبران گذشته محسوب ميشد.
چرا؟ مگر نقش بندر بن سلطان در آمريكا و عربستان چگونه بود؟
او فردي بود كه در منطقه و حتي آمريكا عليه ايران توطئه چيني كرد. نشانهاي مثبت از تغيير رفتار آل سعود كنار گذاشتن اوست. در ميان دولتمردان سعودي بندر بن سلطان به جناحي تعلق داشت كه معتقد بود می توان از طريق اقدامات تروريستي و تقويت گروههاي سلفي بر منطقه مسلط شد و تحولات منطقه را كنترل كرد. ذكر اين نكته لازم به نظر ميسد كه بندر بن سلطان در ايالات متحده آمريكا پول زيادي را براي مقابله با ايران و تقويت گروههاي تندرو براي برخورد با ايران صرف كرد. گفته ميشود يكي از مسئوليتهاي مهم بندربن سلطان با پولي كه در ميان جمهوريخواهان، tea party)) تي پارتيها وگروههاي صهيونيستي پخش ميكرد ترغيب آنان براي مقابله با كشورمان بود. از سوي ديگر هدف بندر بن سلطان از خرج كردن منابع مادي فراوان در ميان گروهها و احزاب آمريكايي به شكست كشاندن گفتوگوهاي هستهاي بود. اين روند همچنان ادامه پيدا كرد تا اقدامات او براي اوباما در ايالات متحده مشكل پديد آورد. تحليل كساني كه بندر بن سلطان از آنها حمايت ميكرد مانند سران تي پارتي، جمهوريخواهان و محافظهكاران تندرو اين بود كه اگر ما بتوانيم مذاكرات ميان ايران و 1+5 را به شكست بكشانيم طرحهاي اوباما براي پيشبرد اهداف سياست خارجياش متوقف ميشود،به معناي ديگر اوباما بايد برود بيليارد و گلف بازي كند. چرا كه مهمترين برنامههاي سياست خارجي اوباما صلح اعراب و اسرائيل و موفقيت گفتوگوهاي ايران و 1+5 بود. طرح اول كه با اقدامات نتانياهو عملابه شكست كشانده شد؛ به اين ترتيب مخالفان اوباما براي به شكست كشاندن مذاكرات ايران و 1+5 حساب ويژهاي باز كردهاند و در اين راه نقش بندر بن سلطان در تقويت مالي اين جريان بسيار مهم بود. بنابراين ميتوان گفت مخالفان اوباما از منابع مادي بندر بن سلطان استفاده ميكردند. به نظر ميرسد به حاشيه رانده شدن بندر بن سلطان و جناح او براي ما نشانه خوبي است.
پس اميدوار به تغييرات سياست خارجي عربستان در قبال ايران هستيد؟
من فكر ميكنم كه ملك عبدالله مرد عاقلي است و رفتار گذشته خودش را اصلاح ميكندو بنا به مصلحت عربستان تصميم ميگيرد.
با توجه به ساختار محافظهكارانه سياست خارجي عربستان آيا سياستهاي عربستان در خاورميانه به سرعت تغيير ميكند؟
به غير از دو سه سال اخير و بحث شروع بیداری اسلامی كه
براي مقابله با آن عربستان از لاك 60 ساله خودش كه يك لاك محافظهكارانه
بود خارج شد و سران آل سعود شروع كردند به گرفتن تصميمات راديكال در عرصه
سياست خارجي؛ كه اتفاقا به هيچوجه با ساختار حكومتي اين كشور متناسب نبود،
به جرات ميتوان گفت آل سعود در طول 60 سال گذشته خيلي محافظهكارانه در
سياست خارجي خود رفتار ميكرد. من فكر ميكنم عملكرد دو سه سال اخير
عربستان سعودي در حوزه سياست خارجي پرانتز بزرگي در سياست خارجي اين
كشورمحسوب ميشود كه البته به زودي اين پرانتز بسته ميشود.
منبع: آرمان