
بدلباسی سلبریتیها؛ فرش قرمز سینما یا شبکههای اجتماعی؟
عصر ایران: در روزهای اخیر، پوشش دو بازیگر زن در افتتاحیه فیلمهای سینمایی نه صرفاً بهعنوان یک انتخاب شخصی، بلکه بهعنوان پدیدهای فرهنگی ـ اجتماعی، با موجی از حاشیهها، انتقادهای تند و البته تمسخرهای طنزآلود در شبکههای اجتماعی مواجه شد؛ واکنشی که نشان میدهد لباس سلبریتیها دیگر فقط ظاهر نیست، بلکه به عرصهای برای جدل، داوری و حتی سرگرمی عمومی بدل شده است. این افتتاحیهها در واقع کارکردی مشابه مراسم فرش قرمز سینمای جهان پیدا کردهاند. فرش قرمز در جهان، چیزی فراتر از یک مسیر پارچهای برای عبور ستارههاست؛ آیینی رسانهای و نمایشی است که در آن لباس نه فقط پوشش، که بیانیهای فرهنگی، هویتی و حتی سیاسی است.
فرش قرمز در ایران
اما در ایران، هر بار که افتتاحیهای برگزار میشود، بحثها نه بر سر فیلم، بلکه بر سر لباس بازیگران درمیگیرد: چرا اینهمه انتخابهای عجیب و ناهماهنگ؟ آیا این «بدلباسی» تصادفی است یا پشت آن استراتژی نهفته؟
از یک منظر، این بدلباسی کاملاً آگاهانه است. بازیگران بهخوبی میدانند اگر لباسی کلاسیک، شیک و «بیحاشیه» بپوشند، نهایتش یکی دو عکس در خبرگزاریها ثبت میشود. اما کافی است رنگهای جیغ را با برشهای نامعمول و اکسسوریهای بیربط ترکیب کنند تا فوراً به سوژهی داغ اینستاگرام، توییتر و یوتیوب بدل شوند. در منطق برندینگ، این همان «استراتژی بقا»ست: دیدهشدن به هر قیمتی حتی اگر دیدهشدن در قالب تمسخر باشد. در دنیایی که چرخهی توجه کوتاهتر از همیشه است، غیرمعمول بودن مساوی است با ماندن طولانی تر در حافظهی جمعی.
بازاریابی یا بدسلیقگی؟
مشکل فقط به انتخابهای فردی خلاصه نمیشود. در ایران هنوز صنعت مد و فشن ساختارمند برای سینماگران شکل نگرفته است. در جهان، انتخاب لباس برای فرش قرمز حاصل همکاری دقیق میان برندهای لوکس، استایلیستها و تیمهای رسانهای است. هر جزئیات لباس، از رنگ گرفته تا برش، بخشی از یک روایت حسابشده است. در ایران اما بیشتر انتخابها شخصی، عجولانه و بدون درک از کدهای زیباییشناختی چنین مراسمهایی است. نتیجه، استایلهایی است که بیش از آنکه یادآور فرش قرمز باشند، به «تمرین گروه تئاتر دانشجویی» شبیهاند.
علیرغم اینکه بسیاری از لباسها و اکسسوریهای سلبریتیها از نظر ظاهر عجیب یا حتی زشت به نظر میرسند، قیمتشان سرسامآور است. دلیل اصلی آن، برندینگ و نام طراحان مشهور است که ارزش یک اثر را نه فقط در جنس، بلکه در شهرت و اعتبار آن تعیین میکنند. همچنین، عدهای حاضرند برای دیده شدن و متفاوت بودن هزینه کنند و همین تقاضا قیمتها را بالا نگه میدارد.
بازاریابی هوشمند و محدودیت تولید نیز باعث میشود کالای نایاب، حتی اگر ظاهری عجیب داشته باشد، ارزشمند تلقی شود. در نهایت، این گران بودن بیشتر بازتابی از قدرت اجتماعی و تمایز فرهنگی است تا کیفیت واقعی محصول.
از نگاه جامعهشناسی، ماجرا لایههای عمیقتری هم دارد. در جامعهای که فرصتهای بروز فردیت محدود است، لباس به میدان اصلی نمایش تفاوت بدل میشود. حتی اگر این تفاوت در قالب ناهماهنگی و اغراق جلوه کند، باز هم برای صاحبش ارزشمند است؛ چون دیده میشود. این همان چیزی است که میتوان آن را مصرفگرایی وارونه نامید: خریدنِ دیدهشدن به جای خریدنِ کیفیت. به عبارت دیگر، بازیگر لباس نمیپوشد تا زیبا باشد، لباس میپوشد تا سوژه شود. طنز ماجرا هم کم نیست. واکنشهای مردم در شبکههای اجتماعی اغلب چیزی میان خنده و ناباوری است: «فلانی انگار با پرده آشپزخانهشان آشتی کرده»، «این لباس بیشتر برای خرید سبزی مناسب است تا فرش قرمز»، یا «بهنظر میرسد فلانی از معبد شائولین مرخصی گرفته برای مراسم اومده». نکته اینجاست که حتی این واکنشها هم به هدف بازیگر خدمت میکند؛ چون باز هم دربارهاش حرف زده میشود.
اعلان تفاوت سلبریتی از جامعه
اینجا دقیقاً همان جایی است که روانشناسی جمعی وارد ماجرا میشود: چرا برای مردم اینقدر مهم است که یک سلبریتی چه میپوشد؟ چون در ناخودآگاه جمعی، لباس ستارهها فقط پارچه نیست، «اعلان تفاوت» است. وقتی کسی با استایلی عجیب روی فرش قرمز میآید، مردم عادی آن را مقایسه میکند با فاصله نجومی دستمزد سلبریتی ها با درآمد خودشان و ماشین ها و سبک زندگی آنها با روتین خسته کننده زندگی و لباسهای تکراری خودشان.
نتیجه؟ واکنشی ترکیبی از خشم، حسادت و البته خنده. مسخرهکردن در اینجا نقش نوعی مکانیسم دفاعی روانی دارد: به جای اینکه بپذیریم فاصله زیادی بین ما و آنهاست، با یک جوک یا کنایه، قدرت را پس میگیریم. به همین دلیل است که یک لباس عجیب میتواند بیشتر از خود فیلم سر زبانها بیفتد. در واقع، سلبریتی با بدلباسی دیده میشود و مردم با مسخرهکردن او احساس میکنند دیده شدهاند.
این بازی دوطرفه است: یکی خود را سوژه میکند تا فراموش نشود، دیگری میخندد تا فراموش نکند که هنوز سهمی در این نمایش دارد. اما باید پرسید این استراتژی در بلندمدت چه پیامدی دارد. درست است که بدلباسی تضمین میکند بازیگر در فضای مجازی فراموش نشود، اما در سطح کلانتر، به پرستیژ سینمای ایران آسیب میزند. وقتی افتتاحیهها به صحنهی شوخی و تمسخر بدل شوند، فیلمها و کارگردانها هم ناخواسته زیر سایهی این حاشیهها قرار میگیرند. بهجای اینکه کیفیت اثر مورد بحث باشد، تیترها پر میشوند از «استایل عجیب» فلان بازیگر.
حرف آخر
بدلباسی در افتتاحیههای فیلم ها و جشنواره ها را میتوان ترکیبی از استراتژی آگاهانهی دیدهشدن و بحران ساختاری در صنعت مد و سلیقهی جمعی دانست. سلبریتی با لباسش چیزی میفروشد و ما با واکنشمان سهمی در این بازار پرهیاهو میخریم.شاید نقد اصلی نه به لباسهای عجیب، که به عطش بیپایان جامعه برای تماشا، مقایسه و قضاوت باشد. پرسش کلیدی این است: آیا آنها میخواهند در تاریخ سینما ماندگار شوند، یا در تایملاین و استوریهای زودگذر شبکههای اجتماعی؟