کنایه تند به وزیر آموزشوپرورش؛ مدرسهسازی وظیفه شما نیست، اما همهچیز دیگر چرا؟

اظهار نظر اخیر وزیر آموزشوپرورش درباره مدرسهسازی، بار دیگر بحث حدود وظایف وزیر و اولویتهای مغفولمانده آموزش عمومی را به صدر توجهها آورد. جملهای که بهظاهر برای شانه خالیکردن از یک مسئولیت اجرایی بیان شد، حالا به نقطه شروع انتقادهایی تبدیل شده که فراتر از یک موضعگیری مقطعی، کل رویکرد مدیریتی وزارتخانه را نشانه گرفته است.
محمدعلی فیاضبخش، در یادداشتی که روزنامه اطلاعات منتشر کرده، با لحنی صریح و کنایهآمیز، مستقیماً خطاب به وزیر آموزشوپرورش مینویسد: «وزیر محترم آموزش و پرورش اخیراً در بیاناتی مبسوط، از جمله اظهار داشتهاند: «کجای دنیا، کار وزیر [آموزش و پرورش]ساختن مدرسه است؟!»»
نویسنده تأکید میکند که چنین ادعایی، آن هم از سوی فردی در جایگاه وزارت، نیازمند آگاهی دقیق از تجربه جهانی است؛ چراکه حتی یک مورد نقض میتواند اعتبار چنین گزارهای را زیر سؤال ببرد، چه برسد به حوزهای که بهگفته او، موارد نقض آن کم نیست.
فیاضبخش سپس با طرح پرسشهایی متوالی، دایره وظایف وزیر را به چالش میکشد؛ پرسشهایی که نشان میدهد اگر مدرسهسازی وظیفه وزیر نیست، پس چرا بسیاری از امور دیگر که در نظامهای آموزشی دنیا جایگاهی ندارند، بهراحتی در دستور کار قرار میگیرند؟
او مینویسد: « کجای دنیا کار وزیر آموزشوپرورش، سخنرانیهای ایدئولوژیک و فرانشاندن تعلیمات عقیدتی بر آموزشهای معمولِ مدرسهای است؟» و در ادامه، به مسئله جذب نیرو خارج از تخصص اشاره میکند: « کجای دنیا کار وزیر، فراخوانی و استخدام خارج از تخصص در مدارس، از میان نهادهای گوناگون است؟؛ نهادهایی که ذاتاً وظیفهمند خدمات فرهنگی خود در مراکز مشخص و با انتخابِ خودِ مخاطب باید باشند.»
نویسنده همچنین به تناقضی اشاره میکند که سالهاست یکی از گرههای اصلی آموزش کشور است؛ موضوع مافیای کنکور و نسبت آن با بدنه وزارتخانه. او مینویسد: «کجای دنیا وزیر مربوط، همزمان، هم از مافیای کنکور شاکی است و هم از برخی همکاران متنفّذ و قدیمی خود در این وزارتخانه بیخبر، که خود سهم و سهامی و ردّ و نشانی در این به اصطلاح مافیاها دارند؟».
اما تندترین بخش یادداشت، جایی است که فیاضبخش، مرز میان «وظیفه نبودن» و «حساسیت بیش از حد» را به رخ میکشد؛ آنجا که مدرسهسازی از دایره مسئولیت خارج میشود، اما رفتارهای فرهنگی دانشآموزان به مسئلهای امنیتی ـ اعتقادی تبدیل میشود: «چگونه است که وقتی نوبت مدرسهسازی و تبدیل کلاسهای کپری و آلونکهای آغلی به چهار دیواری مناسب و آبرومند میرسد، از وظایف جناب وزیر بیرون میرود؛ اما یک شادی و پایکوبی ساده در یک مدرسه در صف صبحگاه، تا ارتعاش عرش الهی پیش میرود و جنابشان را وادار میکند تا به یاد استراتژی (!)های آموزشی و پرورشی در «مکان مقدس مدرسه» بیفتند.»
نویسنده در پایان با لحنی که میان طعنه و دلسوزی در نوسان است، پرسشی را مطرح میکند که فراتر از شخص وزیر، کل سازوکار انتصابها را نشانه میگیرد و مینویسد: «هنگام انتخاب به این سِمت حیاتی و سرنوشتساز، اگر دیگران ملاحظاتی در «شبکه انتخاب» داشتند و قرعه به نام زدند، شما با توجه به تواناییها و نوع تجربیات گذشته، چهطور شد که پذیرفتید؟ رودربایستی بود یا احساس تکلیف؟!»